A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

من و اسپرسو تلخی به هم قرض نمی دهیم!

 

شبیه تمامِ خالی بندی های ادبی

شبیه صدای بی صدای خاطره ای

شبیه تمامِ شعرهای عاشقانه

شبیه پایانِ فناهای عارفانه

شبیه تمامِ شب هایی که نا تمام می ماند

شبیه تمامِ قهوه هایی که نخورده می ماند

شبیه دردی که هر روز بزرگ تر شد

شبیه پاکتِ خالیِ سیگاری که مچاله شد

شبیه کبریت های خیسِ نسوخته

شبیه تمامیِ نفس هایی که نمونده

شبیه ماهی قرمزِ توی تنگ

شبیه دستایی پر از بغض

شبیه صخره ای رو به موج

شبیه پریدنی بدونِ اوج

شبیه  همه ی عادت های تلخی که باید ترک شود

شبیه حدِّ الکل هایی که زود می پرد

شبیه دخترکی با موهای بلند و گلِ سر صورتی

شده ام

این روزها

...



شبیه شبِ مخوفی که با تمامِ ستاره هایش باز هم حقیقتِ وجودِ تلخش تاریکی ست.

شبیه کسی که من نیستم، شده ام.

شبیه تمامِ آن چیزهایی که نبوده ام.

تیک تاک کرده ام به جای تمامِ عقربه ها،

زنگ زده ام به جای تمامِ وقت هایی که به پایان رسید.

غرق شده ام به جای همه ی دست و پا زدن ها،

افتاده ام از تمامِ پاها. 

روزهایی که پشتِ سرم می دوند و فردایی که گذشته... 

پیشترها معتقد بودم به خدایی که به موقع می رسد!

این روزها معتقدم به خدایی که برای سیگارِ برگش فندک شده ام،

خدایی که گمش کردم آنجایی که همه پیدایش می کنند!

-برای همه خوب بودم جز او که تنها خوبِ زندگیم بود- 

خودم را می گذارم یک جایی بالاتر از ماه، می گذارم از دور تماشایم کنند!

گرچه فاصله ها به ما خیانت! کرده اند،

اما

نزدیکی به خورشید چشمشان را کور! می کند.  

یاسمنگولا :دی

دو شب پیش یکی از  بچه ها زنگ زد،خوب بود کلی حرف زدیم و کلی خندیدیم با هم!

از وقتی یادم میاد،از وقتی یادش میاد، هرکی هروقت ازش پرسیده چطوری؟  

گفته: بد نیستم!

اما پریشب که پرسیدم چطوری؟  

گفت: خوبم!!!!

خوبه که خوبه،خوشحالم که خوبه!

دوست دارم تا وقتی یادم میمونه، تا وقتی یادش میمونه همیشه بگه خوبم

 

تو راست می گفتی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تابستون کوتاهه

 

همیشه همین موقع هاست که شاعر میگه: 

"چرا میره جلو عقربه هی،متنفرم از ته دل، من از اول مهر" 

 

:دی 

 

یادش بخیر

minimal 1

 

 

کمی دورتر،کمی دیرتر...چشم هایم را به روی همه چیز خواهم بست. 

 

آخـــ ... باور کن من دیوانه نیستم !

 

خدایا!

گوش هایمان خسته شده اند از شنیدنِ این همه حرفِ مفت

اگر تویی همان رحمان و رحیم!!!!

می شود این یک جفت گوشمان را بدهیم پس

قلکمان را بشکونیم بدهیم روش

در عوضش

تو

یک قلبِ نوِ تازه ی جدیدِ 2011 به ما بدهی؟

قول می دهیم این دفعه مواظبش باشیم

قولِ قول! 

 

پ.ن: خدایا! ما سال هاست قول هایمان را فراموش کرده ایم، آیا باز هم قول هایمان را باور می کنی؟ 

پایان ِ این قصه نیز نزدیک است!

 

تو قهرمان قصه نشدی و 

سطرها چروک شد. 

تو ماه آسمان نشدی و 

من آسمان را مچاله کردم. 

بی قهرمان، بی آسمان نمی شود زندگی کرد! 

پس چرا من ایستاده ام هنوز؟ 

چرا خم نمی شود قامت روزگارم بین طوفان هایی که به راه انداختی؟ 

من اگر رام شدم،   

چرا خاموش نمی شوم؟  

چرا کسی مرا فوت نمی کند؟ 

 

 

 

زندگی به آن تلخی که واژه ها می گریند نیست. 

من خوبم، فقط دیگر هیچوقت همان که بودم،نیستم! 

 

پ.ن: آن هایی که مرا می شناسند، می دانند "همان که بودم" یعنی چه؟  

پ.ن2: من - میخ کفشم - از هر تراژدی گوته، دردناک تر است. 

                                                                        "مایاکوفسکی- ابر شلوار پوش"