A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

حرف هایی برای نگفتن

۲۴ ساعت گذشت
به تاریخ بیست و هشت مهر نود و شش
سخت گذشت و من تک تک لحظاتش را به تو فکر کردم، به اینکه زندگی بدون تو چگونه خواهد بود؟ به اینکه پاییز بدون، غروب ها بدون تو، دلتنگی ها... به اینکه این بار طاقت از دست دادن ندارم، ولی اشتباه می کردم، ۲۴ ساعت گذشت و من تاب آوردم، آدم همیشه فکر می کند این بار را دیگر دوام نمی آورد ولی اشتباه می کند، آدمی ادامه می دهد، با همه غصه ها باز هم دوام می آورد و زخم های کهنه جای خود را به زخم های نو می دهند...
کاش این بار برای از دست دادن عزاداری کنم، گریه کنم، عصبانی شوم، من ترک شده ام و باید ترک کنم، کشیدن این بار غم برای تمام عمر برای شانه های من سنگینی می کند و من نمی توانم ، باید بگذارم و بروم. و باز حبیب نازنین که گفت چرا همه رفته بودناشو میذارن برا پاییز، چرا پاییز هیشکی برنمی گرده!
چجوری بگذرونیم امسالو...