عشق...
زخمِ عمیقی که هرگز خوب نمیشه...عشق
یعنی تمومِ زندگیت تو آتیشه... عشق
اشکی که داره بیاراده میریزه...عشق
باغی که دیگه تا گلو تو پاییزه... عشق
ما... زخمیِ رویاهای رفته به بادیم
ما... با همین آرزوهای ساده شادیم...Sunday is gloomy,
My hours are slumberless
Dearest the shadows
I live with are numberless
Little white flowers
Will never awaken you
Not where the black coach of
Sorrow has taken you
Angels have no thought
Of ever returning you
Would they be angry
If I thought of joining you?
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظههای جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانهخداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمیمانی ای مانده بی من
تو را میسپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
پ.ن: با اینکه علاقه زیادی به خواجه امیری ندارم ولی این آهنگ هارمونی خاصی دارد با این روزها، با این داستان!
اگه پای من جاده رو برنگشـــــت
فراموش کن بینِ ما چی گذشت
من از زندگی تو هوات خستــــم
ازت خستم و
باز وابستـم
.
.
.
ازین فاصله سهممو کــم نکن
بهت خیره میشم نگاهم نکن
"مهدی یراحی"