A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

A girl with NO past!

اینجا می نویسیم چون دلمان تنگ است...یک اسم تمام هویت ما نیست!

ایستگاه منتظر است


یک سال گذشت...

و من حتی یک جمله هم برای گفتن ندارم.

وقتی سالی گِرد/گَرد می شود برایش جشن می گیرند یا گریه می کنند؟؟!

تولدت مبارک حسِ کوچکِ یک ساله ی من! غمِ آخرم باشد...


یک سال گذشت...

و هنوز زندگی از تنم آویزان است.

هنوز نمی دانم کجای راه نشستم که توان برخاستنم نیست...

نامِ مرا از کوچه های خیس و تاریکِ شهر بپرس!

که من سکوت را از تو آموخته ام...

آموخته ام چگونه می توان هیچ چیز را به روی خود نیاورد و

با تیغه های بی رحمی دیگران را درو کرد...


یک سال گذشت...

و من هنوز خاطره بازم

می بازم همه ی این خالی بندی های ادبی را

به تصویرِ نصفه نیمه از لبخندت روی پله ها...


کاش، کاش بستنِ بندِ کفش هایم کمی بیشتر طول می کشید...