فراموش می کنم، قبل از اینکه فراموش شوم؛
از یاد می برم، قبل از اینکه از یاد بروم؛
رها می کنم، قبل از اینکه رها شوم؛
.
.
.
.
.
لعنتی، نمی شود که نمی شود
دروغ چرا
لعنتی دروغ چرااااا
نه، فراموش نمی کنم، از یاد نمی برم، رها نمی کنم حتی اگر
فراموش شوم، از یاد بروم و رها شوم...
دروغ چرا...
دلم برای آن روز ها که عصر ها دلم نمی گرفت تنگ شده است .
دلم برای آن روزها که نمی فهمیدم خیلی چیز ها را تنگ شده است
و چقدر می خندیدم به حماقت او که از من بزرگتر بود و عاشق
چقدر خوب بود که نمی فهمیدم .
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـی مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !
خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون دلتنگت میشوم !!!
حتی جغدها هم
این چنین چشم به چیزی ندوخته اند
مردم
راه می روند و می آیند و می روند و
انگار نه انگار دوست داشتنت چشم هایم را از من گرفته است ...
" . . . همچنان حالم خوب نیست !
احساس می کنم شکست خورده ام ،
در زمان ُ در عرض !
از که ؟ صحبتِ کَس نیست ....
نمی دانم .... احساس می کنم ،
کلمه ی ابد ، گنجشکِ وجودم را محسور ِ چشمان ِ خود کرده است ! "